۰۱
بهمن
گویا صدای من به صدایت نمی رسد
گویا سخن به پای کلامت نمی رسد
گویا حضور تو همه بیهوده بود و من
گاهی است خواب دیده و عقلم نمی رسد
اینجا قلم دوباره برای تو می نوشت
اینجا کسی بدون نگاهت نمی رسد
من میگرفتم اجازه ، تمام سال
ورنه بدون اذن شما او نمی رسد
گوید به من که چرا؟ کِی؟ چگونه باز؟
خسته ، بدون صبر و تقلا نمی رسد
روزی که جانها همه حاضر به پا شوند
آن وقت بار من که به مقصد نمی رسد